399,000 تومان 199,500 تومان
ویژگی های دوره
کتاب سفر به رویاها یک داستان نمادین و شگفت انگیز است که در آن ماهی بنام اسکار در جست جوی خوشبختی و ثروتمند شدن است که در همین حین اتفاق های جالب برای او می افتد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت…این کتاب با هدف تغییر زاوایه دید و تغییر باورهای توحیدی و رساندن تفکرات سطحی به تفکرات عمیق نوشته شده است.این داستان در واقع هم یک راهنمایی عملی رسیدن به رویاها هست و هم به شما می آموزد تا برترین مشاور جهان هستی را چگونه در اختیار بگیرید.
داستان نوشتن این کتاب از کجا شروع شد؟
به احتمال زیاد برای شما هم، پیش آمده که تصمیم به تغییر بگیرید وبه همین خاطر هم کارهای زیادی را در راستای این تصمیم بگیرید یاکتاب های زیادی را بخوانید و به آن نتیجه ای که می خواهید نرسیده باشیداگر چنین است باید بگوئیم که مقدمه ای هرتغییری،خودشناسی است اما خودشناسی نه برای اینکه موفق شویم برای اینکه از قیدو بندهای که برای خودمان ساخته ایم آزاد شویم این جا جایی است که به شما کمک می کند تا نقاط تاریک ذهن تان را شناسایی کنید و سد های ذهنی خود را بشکنید تا دوباره نور در وجود شما جاری شود.
سال هاپیش در دوران کودکی،زمانی که کمتر کسی به این باور داشت که او هم می تواند به رویاهای خود جامعه عمل بپوشاند،وهمانند خیلی از بزرگان دنیا به موفقیت های چشم گیری برسد من رویاهای بزرگی را در سر می پروراندم و همیشه به این متعقد بودم که اگر دیگران توانسته اند پس من هم می توانم تغییر کنم،اگر دیگران توانسته اندفقط در یک بٌعد از زندگی خود موفق شوند من همه چیز را باهم می خواهم من نه تنها می خواهم پول دار شوم بلکه می خواهم ثروتمندی باشم که توحید در بالاترین رده ای ارزش هایش قرار دارد.
آن سال ها با همین رویاهای شیرین بچگی گذشت وفقط کارهای کوچکی برای تحقق این رویا انجام دادم.هرچقدر تلاش کردم تا این قفل را بشکنم نشد و نتیجه ای در برنداشت تا اینکه یک روز متوجه شدم جهان قانون دارد و کاتب این قانون هم الله قدرتمند است.قانونی که مو لای درز آن نمی رود ،قانونی که نه می خوابد و نه پا فراتر از چهارچوب های خودش می گذارد.
اگر می پرسید قانون چیست؟جواب در ادامه داستان است…
درجایی که همه عرصه ها بر من تنگ شده بود وفشار زیادی چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ روانی بر روی من بود بطور اتفاقی کتابی به من معرفی شد که کل زندگی من را تغییر داد و آن کتاب جادویی کتابی نبود جز کتاب راز ،آن روز که این کتاب به من معرفی شد من در بدترین دوراهی زندگی ام بود و در سخت ترین شرایط ممکن به سر می بردم یادمه وقتی این کتاب به من معرفی شد به خودم ودوستم گفتم اینم مثله همه کتاب های دیگه مگر میشه با یک کتاب همه چیز تغییر کنه مگر میشه همه سختی ها و شرایط جامعه و اوضاع بد اقتصادی کشور را یه دفعه با خواندن یک کتاب تغییر داد.
دوستی که این کتاب را به من معرفی کرد به من گفت:بخونش مشتری میشی مطمئن باش نتایجی ازش میگیری که تو رویاهاتم نمی تواندبگنجد،دوستم به من گفت کتاب ها قرار نیست زندگی را تغییر بدهند کتاب ها مارا به لبه پرتگاه می برندو مارا از بالای پرتگاه به پایین می اندازند تا ما پرواز کنیم تا طعم شیرین پرواز را بچشیم.هرچه او بیشتر ادامه می داد تپش های قلب من بیشتر و بیشتر می شد درست همانند لحظه اکنون که دارم این نوشته را می نویسم.اینقدرسطح ارتعاش من بالا رفته بود که همان لحظه به دوستم گفتم نزدیک ترین کتاب فروشی به اینجا کجاست ،او هم گفت کتاب فروشی لازم نیست ،امروز مهمان خدا هستی،چون قبل از آمدن ام به اینجا یک حسی بهم گفت که کتاب راز را هم با خود بیارم نمی دانم چرا ولی می دانستم که هیچ سخن الهام بخشی بی دلیل نیست.این کتاب هدیه ای خدا به توست،همین الان شروع کن به خواندن ،خداخیلی وقت است که انتظار تورا می کشد.
قلب ام داشت توی دهانم می آمد انگار تک تک اون کلمات تکه های از آهن ربا بودند که قلب من با تمام قدرت آن هارا جذب می کرد.اینقدر شوق و اشتیاق درون من بود که با سرعت تمام به خانه رفتم،سکوتی در خانه به پا بود خودم بودم و خودم هیچ کسی در خانه نبود همه بیرون بودند و آنجا من بودم و کتاب و خدا،خدا از قبل شرایط را برای خواندن آن کتاب فراهم کرده بود.
ساعت18عصر که شروع به خواندن این کتاب کردم حدود ساعت های 12شب بود که به صفحه آخرکتاب رسیدم هرجمله ای را ده بار می خواندم و با هربار تکرار مفهوم و دریچه ای جدیدی از آگاهی بروی ذهن من باز می شد.حس ام را نمی توانم توصیف کنم ،فکر می کنم کلمه ای پرواز قشنگ ترین کلمه ای باشد که می توان برای آن حس بیان کرد.وقتی که به صفحه آخر این کتاب رسیدم حدود ده برگه پشت رو خلاصه برداشته بودم خلاصه که نه چون هیچ کدام از آن یادداشت ها شبیه هیچ کدام از متن های کتاب نبود آن ها الهاماتی بود که به من گفته می شد و من می نوشتم اصلا استارت زندگی من بعد از خواندن آن کتاب آغاز شد و آن جا تازه متوجه شدم که کتاب ها زندگی مارا تغییر نمی دهند آنها زندگی مارا دگرگون می کنند اگر به همراه تفکر باشد.آن روز با خودم عهد کردم که این الهامات ناب را،که زندگی من را در تمام ابعاد دگرگون کرد را با همه به اشتراک بگذارم الهاماتی که باعث شد زندگی من در تمامی ابعاد تغییر کند تا آن روز من حتی یک دوست صمیمی نداشتم ولی از آن روز به بعد با عمل کردن به آن اگاهی ها اینقدر دوست صمیمی دارم که به خدا میگم خدایا یکم سرم را خلوت کن تا بتونم فقط با خودت تنها باشم این فقط گوشه ای از نعمت های بی کرانی است که خدا به سوی من سرازیر کرده است.
و اما داستان نوشتن این کتاب خیلی طولانی است و در عین حال آموزنده و جذاب ،که من بطور خلاصه برای شما دوستان عزیز بیان می کنم.بعد از آن روز های زیبا،به من الهام شد که به سربازی برم و این تصمیم از موقع الهام تارسیدن تاریخ اعزام به دستم بیشتر از چند هفته طول نکشید اولش با خودم گفتم که به سربازی نرم ولی پیغامی از طرف خدا دریافت کردم که من باید به این ماموریت برم ،الان که دارم از بالا به این موضوع نگاه می کنم اگر به خدمت نمی رفتم هیچ وقت رسالتم برای من آشکار نمی شد و هیچ وقت من وارد این مسیر سرتاسر نور نمی شد خب داستان رسالتم باشد برای بعد که خودش کتابی است.
داستان نوشتن این کتاب بر می گردد به چند سال پیش زمانی که من در خدمت سربازی در شهر دوست داشتنی کرمان در حال خدمت بودم خیلی ها با پادگان معروف 05آشنایی دارند اما پادگانی که این همه از سختی هاش شنیدم هیچ وقت برای من بد نبود چون من خوب می دانستم که با قانون جذب چگونه می شود بدترین شرایط را به بهترین شرایط تبدیل کرد و زمانی که همه در فکر خانه رفتن و تمام شدن خدمت بودن من داشتم بارها و بارها قرآن را مرور می کردم البته من وقت زیادی داشتم چون خدا ضامن وقت من شده بود.
کائنات فرصتی را برای من فراهم ساخت تا من قرآن را فقط نخوانم بلکه روی تک تک آیات آن تفکر کنم و نزدیک به ده تا دفتریادداشت و یک سررسید صدبرگی از مفاهیم کلیدی قرآن پُرکردم و همانجا بود که تصمیم به نوشتن کتاب گرفتم،البته این یک پیغامی بود از طرف خداوند برای من،تا من را به سوی رسالتم یعنی توحید و یکتاپرستی سوق دهد.دوران زیبای آموزشی تمام شدو وقتی برای ادامه خدمت از کرمان به تهران آمدم،آنجا بودم که موضوع کتابم را پیدا کردم.ساختار داستانم را در حالی پیدا کردم که هنوزم که هنوز است برای خودم غیرقابل باوراست. بازهم خدای من گل کاشت بازهم خدا مرا به بهترین مسیر ها هدایت کرد به طور اتفاقی داشتم در اینترنت سرچ می کرد و دنبال جملات موفقیت بودم که جمله کوتاهی خواندم آن جمله این بود:
خب من روز ها روی این جمله تفکر کردم و شاکله داستان من هم مربوط به همین جمله است و اگر بخواهم کل کتاب را در یک جمله برایتان خلاصه کنم،آن جمله این است:
بهمن ماه بود داشت برف می باریدتمام تهران سفید پوش شده بود روز طاقت فرسای بود.آن روز به من الهام شده بود که شروع به نوشتن کتابم کنم آن روز هوا خیلی سرد بود من هم سرپست بودم ودست هایم از شدت سرما به نوشتن نمی رفت از خدا خواستم که فرصتی برای من فراهم کند تا شروع به نوشتن این کتاب کنم.شاید باورتان نشود چند ساعت بعد یکی از دوستانم که راننده بود وقتی می خواست به خانه برود به من گفت:حسین خبرهای خوبی تو راهه امشب را هم پست بده فردا خبرهای خوبی می شنوی ،باورتان نمی شود فردا من از پاسدارخانه در آمدم و به یگان ترابری رفتم اصلا باورم نمی شدچون یگان ترابری بهترین و راحت ترین جای پادگان بود.درحالی من از پاسدار خانه در آمدم که آن روزها همه ای سرباز های تازه وارد بایدسه ماه پست می دادندو بعد دوباره بین یگان ها تقسیم می شدندکه البته بعدا این قانون برداشته شدو پس از مدتی که من در آن یگان بودم بعدا برای خوابیدن به یک پادگان دیگر رفتم که در بالاترین و باکلاس ترین نقطه تهران قرار داشت.
حالا من در بهترین پادگان تهران،بهترین یگان وبهترین خوابگاه تهران بودم و روزها و شب ها اینقدر سرم خلوت بود و راحت بودم که وقتی به خانه برگشتم همه می گفتند هتل بودی یا خدمت من هم در جوابشان می گفتم با خدا باش و پادشاهی کن یعنی همین.من آن روزها اینقدر وقت داشتم که همه مقدمات کتاب را برای نوشتن فراهم کردم ولی بعد از مدتی دوباره خدا گل کاشت و خیلی زود من ترخیص شدم و این کتاب را درخانه نوشتم،خداوند می گفت و من می نوشتم،لحظاتی بود که وقتی دستم برروی صفحه کلید می خورد بدون اینکه فکر کنم دریچه های از آگاهی برروی من گشوده می شد و تمام قسمت های این کتاب همانند قطعات پازل کنار هم چیده می شدند.
توضیحات محصول
در این داستان جذاب و کوتاه شما با دریا ملاقات می کنید دریای که نماد تنها انرژی حاکم بر جهان است و دانش و عدالت او بر همه هستی محیط است.دریا نماد الله قدرتمند است و ماهی نماد انسان و بقیه عناصری که در این کتاب نام برده شده اند، می توانند بسته بهچهارچوب های ذهنی شما تعبیرهای متفاوتی داشته باشندوبه همین طریق مفاهیم کلیدی را از آن دریافت خواهیدکرد.این کتاب آمیزه ای است از واقعیت و خیال ،جلوه ای از عشق ،تقدیر،توحید،اراده و داستان اسرار آمیز ماهی جوان پیش رو دارد از این قرار است:که ماهی جوانی به نام اسکار در قبیله ای بنام مروارید زندگی می کرده است این ماهی همانند همه ماهی ها رویاهای بزرگی را در سر داشته اما او نسبت به رویاهایش متفاوت عمل می کند و تصمیم به حرکت در مسیر بزرگترین رویایی اش یعنی ثروتمند شدن می گیرد.در همین حین مرجان طلایی را پیدا می کند که خیلی ساده از کنار آن عبور می کند.
او هرچقدر منتظر فرصتی برای سفر به رویاهایش شد هیچ فرصتی از راه نرسید،داشت کم کم ناامیدمی شدو از دهکده می رفت و قید آرووانا دختر رئیس قبیله را می زد.در سخت ترین شرایط زندگی اش جایی که انگار همه درهای جهان برروی آن بسته شده بودفرصتی پیش می آید.فرصتی که اورا به گنجی متصل می کند که در خواب اش هم نمی توانست چنین گنجی را ببیند.اسکار از بچگی عاشق سفر بود اکنون وقت سفر به رویاها فراهم شده بوداو نمی خواست که این فرصت را از دست بدهد.اسکاربه عنوان فرمانده کاروان انتخاب شده و به همراه پیرماهی ،دانا ترین مشاور دهکده به سفر می رود.در حین سفر داستان های پرماجرایی برایش اتفاق می افتداو در مسیر رفتن به دهکده ای شادی خوابی می بیند که اورا به پازل بعدی موفقیت اش متصل می کند اما او از ادامه راهش خبری نداردو برای همین بطور اتفاقی در این سفر با استادی آشنا می شود بنام فرشته ماهی که از قوانین دریا باخبراست و خوابش را تعبیر می کند و باهم به دنبال پیغامی که در خواب بوده است می روند.
پیغامی که اورا ثروتمند ترین ماهی دریا کرد.
در این داستان جذاب و کوتاه شما با دریا ملاقات می کنید دریای که نماد تنها انرژی حاکم بر جهان است و دانش و عدالت او بر همه هستی محیط است.دریا نماد الله قدرتمند است و ماهی نماد انسان و بقیه عناصری که در این کتاب نام برده شده اند، می توانند بسته بهچهارچوب های ذهنی شما تعبیرهای متفاوتی داشته باشندوبه همین طریق مفاهیم کلیدی را از آن دریافت خواهیدکرد.این کتاب آمیزه ای است از واقعیت و خیال ،جلوه ای از عشق ،تقدیر،توحید،اراده و داستان اسرار آمیز ماهی جوان پیش رو دارد از این قرار است:که ماهی جوانی به نام اسکار در قبیله ای بنام مروارید زندگی می کرده است این ماهی همانند همه ماهی ها رویاهای بزرگی را در سر داشته اما او نسبت به رویاهایش متفاوت عمل می کند و تصمیم به حرکت در مسیر بزرگترین رویایی اش یعنی ثروتمند شدن می گیرد.در همین حین مرجان طلایی را پیدا می کند که خیلی ساده از کنار آن عبور می کند.
او هرچقدر منتظر فرصتی برای سفر به رویاهایش شد هیچ فرصتی از راه نرسید،داشت کم کم ناامیدمی شدو از دهکده می رفت و قید آرووانا دختر رئیس قبیله را می زد.در سخت ترین شرایط زندگی اش جایی که انگار همه درهای جهان برروی آن بسته شده بودفرصتی پیش می آید.فرصتی که اورا به گنجی متصل می کند که در خواب اش هم نمی توانست چنین گنجی را ببیند.اسکار از بچگی عاشق سفر بود اکنون وقت سفر به رویاها فراهم شده بوداو نمی خواست که این فرصت را از دست بدهد.اسکاربه عنوان فرمانده کاروان انتخاب شده و به همراه پیرماهی ،دانا ترین مشاور دهکده به سفر می رود.در حین سفر داستان های پرماجرایی برایش اتفاق می افتداو در مسیر رفتن به دهکده ای شادی خوابی می بیند که اورا به پازل بعدی موفقیت اش متصل می کند اما او از ادامه راهش خبری نداردو برای همین بطور اتفاقی در این سفر با استادی آشنا می شود بنام فرشته ماهی که از قوانین دریا باخبراست و خوابش را تعبیر می کند و باهم به دنبال پیغامی که در خواب بوده است می روند.
در همین حین وقتی که به مسیر دوراهی می رسند و وارد مسیر ممنوعه دریامی شوند دستگیر شده و شرط ملکه برای آزادی آن ها آباد کردن دوباره سرزمین اش است،در همان حال اتفاقی می افتد که کلمات قادر به توصیف آن نیستند….
و ادامه ماجرا…
الف:
ماهی گفت:به لبه پرتگاه رسیدیم.
استادگفت:جلوتر بیا تا برای پرواز آماده شوی
ماهی گفت:می ترسم.
استاد آن را هل داد و گفت سقوط ابتدای هر پروازی است .
شما را به سفری از جنس عشق دعوت می کنم…………
ب:
در این سفر بود که اسکار عاشق آرووانا شد.اینقدر عاشق که دو روح تبدیل شده بود به یک روح و اگر یکی از آن ها سخنی را با قلبش از آن سوی دریا برای دیگری می فرستادآن یکی،ضربان قلب اش بیشتر می شدو از روی ضربان قلب،پیغام را دریافت می کرد.
پ:
دریا گفت:مرد بزرگی که نام اش ابراهیم بود بخاطر ماموریتی که ما به آن داده بودیم فرزند و همسراش را در جایی که نه آب بود و نه خانه و نه غذای برای خوردن رها کردورفت ولی مااورا رهانکردیم واز زیرپای بچه ای او بالا آمدیم و از نسل آن مرد،بزرگترین عارفان دنیا را قرار دادیم.یادت باشد ما تحت هیچ شرایطی هیچ کسی را رها نمی کنیم.اسکار با خوداندیشید: درست است، دریا هرلحظه دارد همه ماهی هارا هدایت می کند ولی این ماهی ها هستندکه دارند مقاومت می کنند .
اگر حس پوچی دارید،اگر همیشه خواستار تغییر پایدار بودید و هروقت شروع به تغییر کردیدبعد از مدتی همه چیز را رها کرده اید،اگر همه کار برای پیدا کردن گنج زندگی ات انجام داده ای و بازهم نتیجه نگرفتی ،اگر هروز انرژی زیادی را برای رسیدن به موفقیت صرف می کنیدولی نتیجه ای نمی گیرید،اگر نگران آینده ات هستی و از فردایت می ترسی،اگر دائما با خودتی می گوئی من بهترین ایده ها رادارم ولی پول برای شروع ندارم،من استعداد خوبی در فلان دارم ،زندگی همینه دیگه نمیشه کاریش کرد،اگر خواستار تغییرات بزرگی هستید و…
اگر پاسخ تان به همه این جملات مثبت است خب جواب این است که این کتاب دقیقا برای شماست.
جملات و نگرانی های بالا گفته هاو و دقدقه های فردی است که باید سطوح و لایه های تفکر اش تغییر کند.
اما دو نکته مهم را فراموش نکنید:
- زمانی همه این ها محقق می شود که شما از سطح به عمق بروید یعنی تفکر را چاشنی بند بند این کتاب کنید.
- شما باساختن باورتوحیدی که، خدا هرلحظه با ما حرف می زند و ماراهدایت می کند می توانید برترین مشاور جهان یعنی دریا را در اختیار بگیرید.
- دریچه ای از آگاهی های ناب برروی ذهن شما باز شود.
- شاید مهمترین پیغام این داستان که باهربار خواندنش یک پیام جدید می گیرید،این باشد که انسان نباید با سایه های دنیای فیزیکی مقابله کند چون درگیری با این سایه ها سایه های بیشتری را می آفریند.
- این کتاب به شما می آموزد که هر تضادی در زندگی باعث یک تغییر مسیر می شود که انتهای آن مسیر چیزی جز خوشبختی نیست.
- این کتاب به شما این نکته را یادآوری می کند که گنج های ما اطراف مان هستند ما هستیم که به آن ها توجه نمی کنیم.
- یکی از زیباترین پیام های این کتاب این است که هیچ وقت ناامید نباشید.
این کتاب طوری طراحی شده که هرکس براساس چهارچوب های ذهنی خودش بهترین برداشت را از این کتاب بردارد و هرگاه شما یکی از سدهای ذهنی ات را می شکنی خب قطعا آب بیشتری(نعمت ها-انرژی)وارد زندگی ات می شود و مفاهیم بیشتری را از این کتاب برداشت خواهی کرد.به زودی فایلی در سایت قرار خواهد گرفت تحت عنوان مفاهیم کاربردی قانون جذب که به شما کمک می کند تا مرز های تفکرات و باورهای خودتان را بردارید و به بی نهایت متصل شوید این محصول به شما کمک خواهد کرد که مفاهیم بسیار عمیق تری را از این کتاب برداشت کنید.
- شاید یکی از نکاتی که خیلی ها از من می پرسند این است که چرا داستان ادامه پیدا نکرد و وقتی ماهی ثروتمند شد چرا زندگی بعداش توصیف نشده باید در جواب این سوال بگوئیم که ما قرار است در سایت هفت مرحله را بایکدیگر طی کنیم و در طول این مسیر اتفاقات و مطالب ارزشمند هر دوره را سعی می کنیم در قالب یک داستان بیان کنیم.
- یکی از ویژگی های که می توانست بهتر باشد در این کتاب این بود که کمتر به مطالب توحیدی پرداخته شدو آن هم در بخاطر این بود که در ادامه راه به من الهام شد که این داستان را ادامه دهم و تمام مفاهیم را درون این کتاب و درون این داستان جای بدهم.
اما خبر خوب این است که ما تصمیم داریم در پایان هر مرحله از سایت یک سفرنامه از کل دوره ها را در قالب یک داستان بیان کنیم.پس در مرحله دوم یعنی مرحله ثروت منتظر فصل بعدی کتاب باشید.
معجون موفقیت در یک نگاه
نکات قابل توجه
ضمانت بازگشت وجه فایل های ضمیمه
- ضمانت گارانتی وجه دارد(برای اطلاع از چگونگی این ضمانت اینجا کلیک کنید)
- گارانتی ما برای بی کیفیت بودن محصولات مان نیست به این دلیل است که :
- کاربران با خیال راحت تر خرید کنند.
- ما به تمامی محصولاتمان ایمان داریم.
خبرخوب فایل های ضمیمه
باهرخرید از سایت گروه آموزشی نگرش پویا 10% از کل مبلغ شما به حساب کیف پول شما باز می گردد و می توانید در خرید های بعدی استفاده کنید.
من تصمیم به خرید این محصول دارم چگونه باید آن را خریداری کنم؟ فایل های ضمیمه
زمان تقریبی از شروع ثبت نام تا خرید:5دقیقه می باشد.
نکته مهم :برای خرید از سایت باید حتما عضو سایت باشید.
آیا محصولات شما پشتیبانی هم دارد؟ فایل های ضمیمه
تمامی محصولات گروه آموزشی نگرش پویا پشتیبانی دارد و شما هرسوالی دارید می توانید در ساعات اداری از بخش تیکت ها در پنل کاربری خودتان مطرح کنیدتا ما جواب شما را در سریع ترین زمان ممکن بدهیم.
درخواست مشاوره
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره این دوره درخواست مشاوره خود را ارسال کنید و یا با ما در تماس باشید.
درخواست مشاورهmoreدوره های مرتبط
کتاب الکترونیکی بیست راز موفقیت ثروتمندان
chat_bubble_outlineنظرات
399,000 تومان 199,500 تومان
محمدرضا عبداللهی
مدیر وب سایت نگرش پویافردی مصمم و پرتلاش که رویا های بزرگی در سر دارد
قوانین ثبت دیدگاه